بچه ای دیدم گریه میکرد، همونجا فهمیدم داستان چیه...
راست و دروغشو نمیدونم ولی شنیدم که پیامبر گفتن حتی منم عذاب قبر دارم...، اونموقع فکر میکردم برای تعلقات این دنیاست، میگفتم پیامبر هم یه ذره داشته که این حرفو زده... اما الان فهمیدم که اینطور نیست...
فکر کردم و دیدم بچه به خاطر این گریه میکنه که نمیتونه خیلی از حرکاتشو کنترل کنه، در اصل مهارت زندگی تو این دنیا رو نداره، البته که تعلقات شکم مادر هم هست... مثلا بند ناف، جفتی که باهاش هست و ازش محافظت میکنه، اصلا شاید جفت جنین مثل عبور کردن از این لایه ی دنیویه، مثلا همینکه میگن دنیای بعدی تو همین مکانه ولی یه بعد دیگش...
برای اون جنین شکم مادر دنیای بزرگیه که حتی نمیتونه دنیای بزرگتر رو تصور کنه، مثل ما..
ما هم نمیتونیم دنیای بزرگتر رو تصور کنیم، دنیای بعدیه جنین دقیقا از نظر مکانی همون جای شکم هست ولی بزرگتر و تمام لایه های دنیاش براش باز میشه
دقیقا مث ما...
من اعتقاد دارم میریم یه دنیای بزرگتر با امکانات بهتر...
اگه جنین بودم بهترین چیزا رو برای تغذیه انتخاب میکردم... ممکنه همه جور غذایی از بند ناف بیاد این ماییم که چی رو انتخاب کنیم... ممکنه تو این دنیا هم هزاران غذای روح وجود داشته باشه اما باید بهترینا رو انتخاب کنیم...
اگه جنین غذای خوب بخوره قوی میشه برای این دنیا و دنیای خودش براش کوچیک میشه، اگه ما هم غذای روحیه خوبی داشته باشیم این دنیا برامون کوچیک میشه و اون دنیا قوی حاضر میشیم...
پس شکیبایی فروتنی، درستکاری، صداقت که بهترین غذاها هستند ما رو قوی میکنند
و دزدی دروغگویی و خیلی بدیا ما رو ضعیف میکنند...
شاید با دزدی این دنیا برامون جا بازتر بشه اما اون دنیا ضعیف خواهیم بود..
پس هر چه دنیای ما تنگ تر باشه یعنی بزرگتر و قوی تر شدیم...
چقدر شباهت و چقدر بی نظیر...
واقعا مگه میشه به وجود خدا ایمان نداشت...
قربونت برم خدای بزرگ من....