دل نوشته هایم

منِ بی احساس
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
نویسندگان

۲۱ مطلب توسط «💕 پسر خوب 💕» ثبت شده است

۱۰
آبان

بچه ای دیدم گریه میکرد، همونجا فهمیدم داستان چیه...

راست و دروغشو نمیدونم ولی شنیدم که پیامبر گفتن حتی منم عذاب قبر دارم...، اونموقع فکر میکردم برای تعلقات این دنیاست، میگفتم پیامبر هم یه ذره داشته که این حرفو زده... اما الان فهمیدم که اینطور نیست...

فکر کردم و دیدم بچه به خاطر این گریه میکنه که نمیتونه خیلی از حرکاتشو کنترل کنه، در اصل مهارت زندگی تو این دنیا رو نداره، البته که تعلقات شکم مادر هم هست... مثلا بند ناف، جفتی که باهاش هست و ازش محافظت میکنه، اصلا شاید جفت جنین مثل عبور کردن از این لایه ی دنیویه، مثلا همینکه میگن دنیای بعدی تو همین مکانه ولی یه بعد دیگش...

برای اون جنین شکم مادر دنیای بزرگیه که حتی نمیتونه دنیای بزرگتر رو تصور کنه، مثل ما..

ما هم نمیتونیم دنیای بزرگتر رو تصور کنیم، دنیای بعدیه جنین دقیقا از نظر مکانی همون جای شکم هست ولی بزرگتر و تمام لایه های دنیاش براش باز میشه

دقیقا مث ما...

من اعتقاد دارم میریم یه دنیای بزرگتر با امکانات بهتر...

اگه جنین بودم بهترین چیزا رو برای تغذیه انتخاب میکردم... ممکنه همه جور غذایی از بند ناف بیاد این ماییم که چی رو انتخاب کنیم... ممکنه تو این دنیا هم هزاران غذای روح وجود داشته باشه اما باید بهترینا رو انتخاب کنیم...

اگه جنین غذای خوب بخوره قوی میشه برای این دنیا و دنیای خودش براش کوچیک میشه، اگه ما هم غذای روحیه خوبی داشته باشیم این دنیا برامون کوچیک میشه و اون دنیا قوی حاضر میشیم...

پس شکیبایی فروتنی، درستکاری، صداقت که بهترین غذاها هستند ما رو قوی میکنند

و دزدی دروغگویی و خیلی بدیا ما رو ضعیف میکنند...

شاید با دزدی این دنیا برامون جا بازتر بشه اما اون دنیا ضعیف خواهیم بود..

پس هر چه دنیای ما تنگ تر باشه یعنی بزرگتر و قوی تر شدیم...

چقدر شباهت و چقدر بی نظیر...

واقعا مگه میشه به وجود خدا ایمان نداشت...

قربونت برم خدای بزرگ من....

  • 💕 پسر خوب 💕
  • تعداد عزیزانی که این مطلبو دیدن: ۶۴
  • ۰۹
    آبان

    سلام

    خیلی وقت بود نبودم، اما جدیدا مشتاق اومدن شدم، مشتاق یه شروع، یه شروع بی پایان...

    نوشتن سخته، نوشتن یعنی هل دادن اون همه حرف و فکر و احساس روی صفحه ی نوشتار...

    و امان از فکر... فکری که فعال شد کنترلش دست تو نیست... مثل فکر من...

    خب از این به بعد میخوام اینجا بنویسم... چه کسی بخونه چه کسی نخونه...

    مینویسم چون پر از فکر و اندیشه های مثبتم، مینویسم چون پره پره پرم

    میخوام بنویسم از همه چی شاید از روزی که گذشت، شاید از زیبایی فصل ها، شاید از فلسفه ی خلقت...

    • 💕 پسر خوب 💕
  • تعداد عزیزانی که این مطلبو دیدن: ۶۵
  • ۲۳
    مهر

    من همیشه میگم اون دنیا دنیای بهتریه، اون دنیا باید بهتر باشه...

    همیشه میگم از مرگ نمیترسم، همیشه میگم اون دنیا برای من خیلی بهتره، اما باز وقتی نزدیگ مرگ میشم میترسم، میترسم چون یقین ندارم...

    کاش به اون یقین و اطمینان برسم که بتونم راحت از پسش بربیام...

    قبول مرگ و دنیای بعدی نه تنها ترسناک نیست که خیلی شیرینه، شیرینه که بدونی الان خونه ای و زندگی میکنی و بعدش میخوای بری سفر، یه سفر خیلی خیلی عالی...

    میترسم از این حرفم ولی بعضی وقتا انتظار میکشم برای اون دنیا...، میترسم چون میخوام هنوز همینجا زندگی کنم/..

     

    • 💕 پسر خوب 💕
  • تعداد عزیزانی که این مطلبو دیدن: ۷۵
  • ۰۷
    شهریور

    @mahya.1030

    mahya.1030@

    • 💕 پسر خوب 💕
  • تعداد عزیزانی که این مطلبو دیدن: ۷۱
  • ۰۶
    شهریور

    مدتهاست پستی نذاشتم

    چون مدتهاست که فکر میکنم همه چی تموم شده، همه چی قطع شده...

    راه رسیدن به آرزوها راه زندگی با خواسته ها...

    خیلی دنبالش میره، نزدیک و نزدیکش میرسی... یهو یه چیزی میبینی و واسه برداشتنش مکث میکنی، چشماتو که باز میکنی میبینی همه ی اون موقعیتت رو از دست دادی... میبینی دیگه نمیتونی بهش برسی...

    شل میکنی و سعی میکنی با موقعیت کنار بیای، گذشت زمان دوباره تو رو هل میده سمت خواستت، ولی باز میبینی که نمیشه

    آخرش به این نتیجه میرسی که یه روزی یه جایی به خواستت میرسی، یه جایی که بیشتری لذتو ازش ببری..

    ولی باید حالا حالاها صبر کنی... صبر و صبر و صبر...

    بعد چند سال میشه پوست کلفت ترین آدم زندگیت، گاها حسرت خودتو میکشی و میگی: کاش یکی مث خودم تو زندگیم میبود

    به جایی میرسی که نمیخوای حرف بزنی، حوصله نداری حرف بزنی

    من الان دقیقا همون آدم پوست کلفت زندگیمم

    همون سنگ سنگ سنگ

    من زندگیم شاید برا خیلیا مهم باشه ولی برا خودم نه...

    با مردنم شاید خیلیا اذیت شن ولی خودم نه...

    من همونیم که تونستم یه ذره شبیه ایوب باشم...

    صبر و صبر و صبر

    من همونیم که هیچ چیز تو دنیا برام مهم نیست جز آرامشم...

    من همونیم که میبینه میخواد ولی هیچ کس نمیفهمه، هیچ وقت حرفشم نمیزنه، چون سکوت و صبر عادتشه

    • 💕 پسر خوب 💕
  • تعداد عزیزانی که این مطلبو دیدن: ۷۱
  • ۱۵
    مرداد

    همیشه موقع نوشتن خیلی کلمات از یاد آدم میره، همیشه نمیشه اون چیزی که میخوای رو بنویسی...

    اما باز مینویسیم...

    مینویسم چون میخوام به آرامش برسم، مینویسم چون اینطوری خالی میشم../

    من خسته شدم از زندگی یکنواخت و بی روح، اونم وقتی باید بیشتر از چیزی که فکر میکردی کار کنی، چه بیرون از خونه و چه تو خونه...

    خسته شدم فحش و تحقیر بشنوم و ساکت وایستم که بحث نشه، دعوا نشه.../

    چرا ما نباید خوب باشیم، چرا باید همیشه بابت کاری که میکنیم توقع پاداش داشته باشیم... چرا باید منتظر خوبی دیدن باشیم تا خوبی کنیم؟؟

    مگه پیامبر وایمیستاد تا اول بهش خوبی کنن؟؟ پیامبر که مقامش بی نهایت از ما بالاتره... مگه امام حسین یا حضرت عباس اول خوبی دیدن؟؟

    چرا خدا رو یادمون میره؟ چرا همه چیزو برا خودمون میخوایم؟؟

    میدونی تو خواب و بیداری داشتم تو رویا کسی رو تصور میکردم که به خاطرش انرژی میگرفتم، حرفامو بهش میزدم، با یه گوشی دیگه بهش زنگ میزدم...

    همه دنبال آرزوهاشون میرن، منم دنبال آرزوم میرم... آرزوی من داشتن کسیه که انسان باشه...انسان...

    چرا آدما این شکلین؟؟ چرا دعوا میکنن؟؟ چرا دوتا آدم نمیتونن کنار هم درست زندگی کنن؟؟

    کاش کسی که میخوام رو پیدا کنم...

    اصلا حالشو ندارم دوباره از رو چیزی که نوشتم بخونم... هر چی هست خوبه///

    • 💕 پسر خوب 💕
  • تعداد عزیزانی که این مطلبو دیدن: ۱۱۷
  • ۰۸
    خرداد

    هیچی مثل یه نخ سیگار اول صبح آدمو انرژی نمیده...

    • 💕 پسر خوب 💕
  • تعداد عزیزانی که این مطلبو دیدن: ۱۱۷
  • ۲۴
    آذر

    بعضی وقتا بهترین کار رفتنه... رفت از جایی که داره عذابت میده به جایی که حداقل آرامش داری، آرامش اعصاب، آرامش نشنیدن صدای بلند، نشنیدن صدای جیغ...

    گاهی وقتا باید رفت، باید رفت و فراموش کرد که چند سال رو عذاب کشیدی، فراموش کرد آدمایی که هر روز عذابت میدن، استرس میدن، اضطراب میدن، فحشت میدن، بد و بیراه میگن، تحقیرت میکنند و حتی کتکت میزنند..

    باید رفت از پیش آدمایی که تحقیرت میکنن و میشکننت در صورتی که خودشون هیچی نیستن، هیچی نیستن چون هنوز تو حروف الفبای سال اول مشکل دارند...

    بعضی آدمای زندگیت اینقدر تنفر برانگیزن که هر کار براشون بکنی باز زبونشون تلخ و کامشون زهرماره، بعضیا رو واقعا با یه مَن عسل هم نمیشه خورد، خدا شر این آدما رو از زندگی من کم کنه...

    بعضی وقتا اینقدر فشار روت میارن که یاتاقان میزنی، دلت میخواد خراب بشی و نتونی زندگی کنی، دلت میخواد فقط سرتو بذاری و آروم بشی... بعضی وقتا دلت نمیخواد گریه کنی، بلکه همیشه اشکت گوشه چشمته، واسه انتخاب غلط، واسه اشتباهاتت...

    بعضی وقتا فکر میکنی شاید یه امتحانه، یه امتحان نهایی و سخت، که باهاش هم کم کاریای قبلو جبران کنی و هم نمره قبولی رو بگیری، یه امتحان سخت، که شاید وقتی از جلسه امتحان بیای جوونیت رفته باشه، زندگیت رفته باشه، پیر شده باشی، غم داشته باشی... اما آخرش راحت میشی، راحت میشی از این همه بدبختی...

    ولش کن...

    خدایا شکرت

    • 💕 پسر خوب 💕
  • تعداد عزیزانی که این مطلبو دیدن: ۱۱۲
  • ۲۲
    آذر

    دنیا روز به روز عجیب و غریب تر میشه، آدما حریص تر میشن، صبح تا شب فکر و ذهن آدما رو پول گرفته و جاه و مقام

    شبا به این فکر میکنیم که چجوری پول دربیاریم و پولدار بشیم و چجوری تو چشم بقیه بمونیم و بهمون احترام بذارن.. آدما عجیب شدن

    آدمایی که تا چشم بر هم بزنی باید برن...

    آدمایی که جونشون دست خودشون نیست و نمیدونند تا کی وقت دارند، چطور میشه ندونی تا کی هستی و اینجوری کلاه سر کسی بزاری؟؟ چطور میتونیم این همه احمق باشیم؟؟

    امروز یا فردا نوبت من یا شماست که باید بریم، بریم جایی که دیگه دستمون از این دنیا کوتاهه، جایی که افسوس میخوریم که چرا اینجوری رفتار کردیم، جایی که روحمون اینقدر سیاه شده که از عذابش هزاران مرتبه بیشتر از سوختن و بریدن و هر چیز دیگه ایست...

    چرا باید به خاطر پول اینقدر حرص بخوریم که قلبمون درد بگیره، چرا نمیخوایم خدا رو باور کنیم؟؟ چرا نمیخوایم عاقل بشیم، گاهی وقتا کسایی که این همه حرص میخورند همین نزدیک ما هستند، کسایی که نمیخوایم خواری و تباهیشونو ببینیم...

    چرا خدا رو باور نمیکنیم؟؟ خدایی که هیچ کسو بی روزی نذاشته، خدایی که همیشه حواسش بهمون بوده و هست، خدا روزی رو قطع نمیکنه، مگه اینکه خودِ آدم با ناشکریاش روزیشو از بین ببره...

    خدایا من به تو و قدرت تو ایمان دارم، خدایا مرا به حال خودم وامگذار، خدایا روزیم را زیاد بفرما که روزی دهنده تویی، خدایا صلاح مرا به من بده که صلاح همه دست توست، خدایا دل آشوبم را برطرف کن که آرامش دهنده تویی، الا بذکرا... تطمئن القلوب (خدا کنه درست نوشته باشم)

    خدایا شکرت

    • 💕 پسر خوب 💕
  • تعداد عزیزانی که این مطلبو دیدن: ۱۱۹
  • ۲۱
    آذر

    رفیق...

    رفیق من همون با معرفت بچگیامه...

    رفاقت خیلی بیشتر از عشق کارایی داره و خوبه، عشق یه جور خودخواهی هم محسوب میشه، تو عاشق طرف میشی بدون اینکه اون عاشقت باشه، عشق با یه شناخت کوچیک رخ میده اما معرفت یه رفیق با شناخت طولانی مدت...

    من یه رفیق دارم، کسی که قرار شده تا آخرین روز مرگم تو دلم نگهش دارم، شاید به هیچ کس معرفیش نکنم، شایدم بعدا به کسی گفتم...

    من یه رفیق دارم، همون که بهم انگیزه میده واسه حرکت کردن، یه رفیق دارم که هلم میده و نگهم نمیداره، یه رفیق دارم که واسه نزدیک شدن بهش هر کاری میکنم، رفیق من زیباییش ذاتیه، زیباییش معرفتیه

    من رفیقمو واسه ازدواج نمیخوام، من رفیقمو واسه مسائل جنسی نمیخوام، من رفیقمو واسه خودش میخوام واسه دلم میخوام

    من یه رفیق دارم...

    امروز رفیقم بهم گفت سعی کن فقط خونسرد باشی و لبخند بزنی و تلاش کنی، امروز رفیقم گفت به هیچ جنس مخالفی توجه نکنم، رفیقم میگه تا منو داری غم نداشته باش، رفیقم جنس مخالفمه اما معرفتشو به هیچ چیز و هیچ کس عوض نمیکنم...

    خدایا شکرت

    • 💕 پسر خوب 💕
  • تعداد عزیزانی که این مطلبو دیدن: ۱۰۸
  • ۱۸
    آذر

    سلام

    من به هیچی تو زندگیم نرسیدم، الا تجربه...

    سختی دیدم از کسانی که فکر میکردم میشن همدم و همراه، شدن مایه عذاب و نفرین من، بدم میاد ازشون، حالا میخواد نزدیکترین کست باشه یا دورترین آدم بهت... بدم میاد وقتی انسانیتو قورت دادن و هیچ چیزی از انسانیت و وجدان سرشون نمیشه، بدم میاد که چشماشون فقط پول میبینه و فقط برا اهدافشون باهات موندن، متنفرم از کسی که آزادی رو ازم گرفته، آرزو میکنم چنان بلایی سرش بیاد که اول از همه منو یادش بیاره و بعد درد بکشه و التماسم کنه که ببخشمش...

    کسی که جوونیمو به گند کشید و زندگی رو ازم گرفت... موهامو سفید کرد و آرامشو ازم گرفت، خنده رو از لبام برداشت و امید و امیدواری رو از دلم برد، آزادیمو له کرد و حتی خانوادمو ازم دور کرد، کسی که تنفرم ازش ابدیه، کسی که بیش از 3 ساله ازش متنفرم...

    ولش کن، مهم اینه که الان زندم، تو دلم آرزوها دارم، تو دلم میتونم به کسی که ایده آل منه فکر کنم، کسی که مادیات براش مهم نیست، کسی که فحش نمیده، تحقیر نمیکنه، کتک نمیزنه، غر نمیزنه، حرف میفهمه، دو کلمه میشه باهاش صحبت کرد، منطق داره، زندگیشو دوست داره...

    یه جوری ضربه خوردم که واقعا به هیچ کس نمیتونم اعتماد کنم... هیچ کس رو قبول ندارم...

    ولی حداقل میتونم تصویر ذهنی از ایده آل عشق خودمو بسازم...

    • 💕 پسر خوب 💕
  • تعداد عزیزانی که این مطلبو دیدن: ۱۳۷
  • ۱۱
    مهر

    سلام

    یکی دو روز پیش که به خودم و زندگیم و سختیاش و همسر فکر میکردم به یه چیزی رسیدم که یهو دلم قرص شد...

    من از بچگی آرزوی ازدواج داشتم، آرزوی همخوابی با جنس مخالفم، این آرزو منو غرق خودش کرده بود تا قبل ازدواجم، بعد ازدواج با دیدن همسر گرامی، به دلایلی از هرچی همخوابگیه سیر شدم، از داشتن همسر سیر شدم، میخواستم برگردم که دیگه نمیشد... الان سه سال و خرده ای میگذره، دارم میسوزم و میسازم، نه اخلاقی نه اندامی نه هیچی... هر شب غر میشنوم و گاهی دعوا، پنج شنبه شب هم تو ماشین با کفش زدن به دستم و دستم ورم کرد که نمیتونستم تکون بدم، به شدت درد میکرد...

    و اما بعد..

    من درسته که از همخوابی با همسر متنفرم و درمیرم، اما هنوز آرزوی بچگیمو دارم، دوست دارم آدم خوش اخلاق و خوش اندامی باشه که باهاش آرزوی خوشبختی کنم، ناخودآگاه حسرت اطرافیانمو میخورم و ناخودآگاه از اندام و هیکل همسرانشون حسرت میخورم...

    هنوز کارهای دوران جوانی رو برای ارضای امیالم انجام میدم و شاید یک روز هم احساس خوشبختی نکردم...

    اما از دو روز پیش...

    دو روز پیش بحثی بود که مثلا فلانی اگه یه روز فلان چیزت خراب شه، بشکنه، بدزدند، یا نداشته باشی چیکار میکنی؟؟ جوابش برای خودش!!

    من به خودم نظر کردم دیدم که اصلا آدم مادی گرایی نیستم و غصه ی این چیزا رو نمیخورم، فقط یکم شهوت بالایی دارم که با ازدواج حل نشد...

    بعد بحث کسی شد که اموالشو ازش گرفتن... گفتم خوشابه حالش، خدا حتما اون دنیا خیلی بهش میده...

    یهو جرقه زد تو سرم که کجای کاری...

    اینا همش یه بازیه، یه امتحانه، امتحان من همسر و ازدواجه، من به همسر داشتن و ازدواج و همخوابگی وابسته بودم، پس خدا همونو ازم گرفته، چرا باید ناراحت باشم وقتی میتونم غرایزمو برای خدا سر ببرم.. وقتی خدا اینقدر دوسم داره که منو با بهترین آرزو و چیزی که میتونست منو خوشحال کنه داره امتحان میکنه...

    خدا میخواد من تمام وابستگیامو از این دنیا ترک کنم... خدایا خودت بهم کمک کن

    خدایا شکرت

    • 💕 پسر خوب 💕
  • تعداد عزیزانی که این مطلبو دیدن: ۱۴۵
  • ۱۷
    مرداد

    مهم نیست کی هستی، اسمت چیه، خاندانت کیه، مهم نیست پسری یا دختر، مهم نیست زیبا هستی یا نه

    مهم اینه خوش رفتار و خوش اخلاق باشی...

    حتما با آدمای معمولی و گاها زشتی برخوردین که اینقدر خوشرو و خوش رفتارن که همیشه دوست داری باهاشون حرف بزنی و شوخی کنی، آدمایی که بعضی وقتا حاضری قسم بخوری که جاش وسط بهشته...

    بعضی وقتا آدمایی رو میبینی که نماز نخوندن، روزه نگرفتن اما موقع مرگشون هم اینقدر شاد و خندون بودن که فکر میکنی همین الان میره بهترین جای خدا... فکر میکنی خیلی به خدا نزدیکه

    اما بعضیا رو هم میبینی که واقعا زیبان اما بد اخلاق و بد رفتارن، اخمو و بد دهنن... همیشه دوست داری جایی بری که اون نباشه... اما هم نمازشو میخونه و هم روزشو میگیره...

    به نظر من این دو مدل آدما اصلا در یک سطح نمیتونن باشن...

    کینه و غرور و حسادت همه چیزو خراب میکنه...

    انرژی دادن به بقیه یعنی انرژی گرفتن خودت...

    همیشه سعی کردم به آدما کمک کنم، دوسشون داشته باشم... با همه مهربون باشم...

    همه ی رفتارای ما برمیگرده به خودمون، مهربونی، محبت، دوست داشتن، همش مستقیما تاثیرش رو تو زندگی خودمون میزاره...

    من همیشه یه تئوری داشتم اونم اینه که:

    خدایا من میدانم که نه دنیا و نه مال دنیا هیچ کدوم جاودانه نیستن، خدایا من میدانم هر چه دارم و ندارم همه از توست، خدایا من میدانم تو قادری همه ی کسانی که دوستشان دارم را در کسری از ثانیه از من بگیری، چون آنها بنده ی تو هستن، خدایا من میدانم که تو میتوانی هرچه دارم را از من بگیری، پس من آگاهم که هیچ چیز در این دنیا ندارم و حتی خودم هم از آنِ تو هستم، خدایا به من کمک کن که هیچ دلبستگی ای در دنیایت نداشته باشم چون این به نفع من هست، خدایا اجازه بده تا به همه ی بندگانت کمک کنم تا دنیایت جای بهتری برای زندگی شود، خدایا کمکم کن تا زندگی ام با مهر و محبت به تو و بندگانت زیبا و زیباتر شود...

    امیدوارم روزی برسه که خوشروییم همه رو خوشرو کنه، خوش اخلاقیم همه رو خوش اخلاق کنه، امیدوارم روزی برسه که از بودن کنارم احساس شادابی و امنیت کنند نه ترس و دلهره...

    خدایا شکرت

    • 💕 پسر خوب 💕
  • تعداد عزیزانی که این مطلبو دیدن: ۱۶۴
  • ۱۹
    فروردين

    خوبه آدم از هر چیزی که میبینه یا حرفی که میشنوه یه درسی یاد بگیره... اینکه باید چجوری بود تو این دنیا، اینکه هدف چیه، اینکه دارم درست میرم یا نه؟؟

    تعریف از خود نباشه، من بیشتر وقتا که فیلم میبینم یا حرفی از کسی میشنوم که به نظرم جالب میاد کلی بهش فکر میکنم... تئوری میاد ذهنم...

    فیلم حضرت یوسف (ع) شده سوژه ی این چند روز من... صبر ایوب بر مصیبت و قضا و قدر الهی برای پیامبری حضرت یوسف و حال و روز زلیخا...

    اول اینکه من نمیتونم از صبر حضرت ایوب حرفی بزنم چون در حدش نیستم... یعنی اصلا صبور نیستم...

    دوم اینکه حضرت ایوب یه حرفی زد تو فیلم که خیلی برام جالب بود، حضرت ایوب به پسرانش گفت: "در این سفر(به مصر) اگر مصیبتی بر شما حادث شد بدانید که حتما حکمت خداست و صبر پیشه کنید" این خیلی مهمه، آبجیا داداشا صبر کنین، یعنی تا چیزی میشه غر نزنید، گله نکنید، شکایت نکنید، چون من یه غر غروشو دارم خوب میفهمم...، اصلا گیریم که مصیبت هم آمد، چرا نباید خدا رو شکر کنیم؟؟؟ چرا نباید برای همه چیز خدا رو شکر نکنیم؟؟

    امان از دل زلیخا.... اون همه سال انتظار برای یوسف، اون همه عاشقی، اون همه غصه و اندوه... تمام مال و اموالشو در راه پیدا کردن حضرت یوسف داد... آخرش هم رسید...

    میخوام بگم هر چی که دوست دارین باید واسه بدست آوردنش یه چیزی بدین...

    فقط اونجاش قشنگ بود که زلیخا گفت من تا قبل پیدا کردن یوسف معشوقم یوسف بود، اما الان معشوقه ای زیباتر و بهتر دارم...

    خدایا تو چقدر آدم شناسی، زلیخا عاشق شد، معشوقش ندادی تا خودت رو پیدا کرد، شاید کس دیگه بود اینجوری عاشق نمیموند...

    من میخوام راهشو پیدا کنم، من میخوام چشم و دل و تنمو پاک کنم، پاک کنم از هوای نفس، از خودخواهی از شهوت، از دنیا پرستی، تا خدا رو به چشم ببینم...

    حضرت یوسف دست رد به بانوی دوم مصر بزرگ زد، چون خدا رو دید، چون از خدا خواست، خدا بهترینا رو بهش میده، از هوای نفسش گذشت تا به بهترینا برسه، من چرا نکنم؟؟

    من نه شیخم نه مذهبی، من خیلی معمولی ام، فقط میخوام جلوی خودمو بگیرم تا هر چی که خواستمو از خدا بخوام

    خدا به زلیخایی که از عامون و بت پرستی گذشت، جوونی شو داد، خدا به یوسف که از خودش گذشت همه چیز داد....

    پس گذشت کن تا خدا هم بهت گذشت کنه...

    بگذر تا بگذره...

    راستش من نماز هم نمیخونم... من اعتقادم به آدم خوبی بودن و وجدانه، انسانیت و خدا ترس بودنه، اعتقادم به از دنیا گذشتن و مال دنیاست، اعتقاد دارم که هر چی دارم از خداست پس برای از دست دانشون غصه نمیخورم، سعی میکنم همون موقع هم خدا رو شکر کنم... من تلاش میکنم، کار میکنم، ولی مال دنیا رو نمیپرستم...

    خدایا شکرت

    • 💕 پسر خوب 💕
  • تعداد عزیزانی که این مطلبو دیدن: ۱۴۶
  • ۲۹
    بهمن

    سلام

    امروز تو راه رفتن به سرکار داشتم رادیو گوش میدادم، داشتن تبلیغات میکردن واسه یه مارکتی و یه مدل فرشی... با خودم فکر میکردم که چرا این همه آدم با حرص و طمع فقط و فقط برای مال دنیا میرن سر کار و همش غصه میخورن و احساس بدبختی میکنند؟

    من فقط یک حرف دارم... "دل خوش"

    آدم با دل خوش میتونه احساس خوشبختی کنه... ببینید خودِ "خوشبختی" یه جور احساسه، یعنی وقتی احساس خوشبختی کردی در واقع خوشبختی... وقتی دل خوش باشی یعنی آرامش داری یعنی خوش یعنی بختت خوشه، یعنی خوشبختی...

    من فقط میدونم که باید احساس و نظر و دیدمونو نسبت به دنیا عوض کنیم

    تا کی قراره پول جم کنیم و خونه عوض کنیم و وسایل خونه و ماشین و ....

    تا کی قراره به خودمون سختی بدیم واسه این دنیا...

    بعدش میریم جایی که نه پول واسمون ارزش داره و نه خونه و نه ماشین، حتی همسر و جنس مخالف هم قرار نیست ببینیم...

    من مطمئنم

    • 💕 پسر خوب 💕
  • تعداد عزیزانی که این مطلبو دیدن: ۱۷۹
  • ۱۹
    بهمن

    سلام

    دنیا خیلی زیباست..

    تا حالا شده نتونین ببینین؟ مثلا برای چند روز کور بشین خدای نکرده؟

    ببین دوست خوبم این دنیا بی نهایت خوبی و خوشی و زیبایی داره، فقط باید حصارها رو بشکنیم، حصار پول، حصار ماشین، حصار شهوت، حصار طمع، حصار حسد...

    با هر کسی صحبت کردم بعد دو روز رفت، ناراحت نشدم، چون میدونم اون بنده خدا هم وابستگی و حصار زیاد داره، میدونم اونم اسیره، میدونم همون لحظه که با من صحبت میکنه یا به فکر پولشه، یا شهوتش، من کار به کسی ندارم، کسی که دلش صاف باشه خودش میاد و میمونه...

    من میخوام این اعتقادات و این افکارو هم پرورش بدم و هم پخشش کنم، میخوام همه بدونن که خدا ترسناک نیست، خدا عذاب دهنده نیست، خدا مهربونه، خدا رفیقه...

    و من تصمیماتی گرفتم به شرح زیر

    • 💕 پسر خوب 💕
  • تعداد عزیزانی که این مطلبو دیدن: ۱۵۷
  • ۱۸
    بهمن

    سلام

    دنیا یعنی مراتب، یعنی نظم

    ابتدا اسپرم بعد نطفه، بعد جنین، بعد دریافت روح، بعد مردن جنین و رفتن به دنیای بعد، رفتن به دنیای روح و جسم، در این دنیا برعکس دوران جنینی روح مهمتر از جسم است...

    همانطور که گفتم جنین تنها داراییش بند ناف است، که برای او عزیزترین دارایی و برای ما ناچیزترین چیز، که در آخر هم آن را به زباله دان میسپاریم،چون برای ما که در این دنیا هستیم آن دارایی کوچک و بی ارزش است، که تنها در مواقع مریضی از شبیه آن استفاده میکنیم و با لوله تغذیه میکنیم...

    بگذریم...

    همانطور که دارایی دنیای پیشین برای ما بی ارزش است، دارایی این دنیا نیز در آن دنیا بی ارزش است... در آن دنیا جسمی وجود ندارد، نشانه هایش هم این است که در این دنیا پر اهمیت ترین چیز روح آدمیست، پس دارایی آن دنیا همان روح ماست... جنین تلاشش برای جسم است، تغذیه و بزرگ شدن، ما تلاشمان برای روح است، آرامش روح... جنین در دنیای بعدیش همان جسم را دارد و ما در آن دنیا همان روحمان را...

    چه زیباست نظم خدا...

    • 💕 پسر خوب 💕
  • تعداد عزیزانی که این مطلبو دیدن: ۱۴۷
  • ۱۶
    بهمن

    سلام
    این قسمت بهشت و جهنم

    خب گفته بودیم که همه چیز رو میشه از نظم همین دنیا پیدا کرد، جواب خیلی از مسائلمون همین جاست با کمی تفکر

    خب بریم سراغ قرآن، آیا شما جایی از قرآن را دیدید که خداوند از آخرت زن ها صحبت کند و از حوری برای زنان بگوید؟؟؟
    قطعا نیست

    دوستان من، عزیزان من در آن دنیا فقط روح داریم، جنسیتی در کار نیست، جنسیت یکی از ابعاد زندگی در این دنیاست، مثل بند ناف در دوران جنینی

    جنین را ببینید که چطور چشم پیدا کرد و گوش و زبان و دهن که در بطن ورود به این دنیا چشم گشود و بعد جدیدی را تجربه کرد، ما نیز باید اینقدر روحمان را بزرگ کنیم که بتواند ابعاد آن دنیا را به خود گیرد و بهترین لذت ها را ببرد، حال اگر روح ناقصی داشته باشیم قطعا ضرر بزرگی خواهیم کرد چون نخواهیم توانست از تمامی ابعاد استفاده کنیم، خب بریم قسمت بعدی

    جنین را گوش و چشم دادند و آلت تولیدمثل، اما آیا در آن دنیا که جسم نداریم و فقط روح هست و فقط خودمان و خودمان، آیا نیازی به تولید مثل داریم؟؟ قطعا خیر

    • 💕 پسر خوب 💕
  • تعداد عزیزانی که این مطلبو دیدن: ۱۸۲
  • ۱۴
    بهمن

    سلام
    امروز میخوام از واقعیاتی که به ذهن مریض من خطور کرده صحبت کنم

    واقعیت این جهان هستی

    بسم اللٌه الرحمن الرحیم

    خدایی که هست و میبیند و دیده نمیشود، خدایی که جسم ندارد ولی وجود دارد

    قدیما خدا رو تکه سنگی میدیدن و عبادتش میکردن و فکر میکردن اون کمکشون میکنه، بعد ها بزرگش میکردن و فکر میکردن این بزرگتره واقعیت داره و زورش بیشتره و بهتره... بعدا گاو پرستی و هزار فرقه ی دیگه رو شروع کردن...

    آدما عقل دارند و مدام در حال پیشرفتن، البته اگه بخوان، بعدا گفتن که خداوند این سنگ و گاو و بت نیست و او بزرگتر از آن است که در تکه سنگی جای گیرد، گفتند خداوند جسم ندارد، چون اگر داشته باشد قطعا شبیه آن هم هست و او نمیتواند بزرگترین باشد، به قول معروف دست بالای دست بسیار است

    بعدها فقط تصوری از خدا در ذهن ها ماند که بی همتاست و ما نمیتوانیم او را ببینیم، ولی هست و ما را میبیند، هر کس او را به شکلی که دوست داشت یافت و ساخت، یکی مهربانیش را بیشتر دوست داشت و یکی سختگیریش را، یکی نظمش را و یکی منطقش را...

    گذشت و گذشت و گذشت تا پیامبر عظیم الشان اسلام ظهور کردن و با علم کامل از جهان هستی و آگاهی از دنیای بعد از مرگ خواست هدایت کند مردمان جاهل عرب زبان را، اما چه بگوید؟؟

    مگر میشود به جنین در حال رشد بگویی که بعد از مرگت بند ناف نخواهی داشت و دست و پا در می آوری و میدوی و میخوری و میبینی و هزاران نعمت دیگه؟؟

    قطعا جنین سقط میشود و میمیرد

    به همین دلیل پیامبر به زبان خودشان سخن کرد، به زبان حوری و نهر آب، همان چیزهایی که اعراب کم داشتن، نهر عسل و هزاران نعمت بهشتی

    حوری نشان خوشی و آرامش است و نهر عسل نماد همان دست و پا و خوردن و آشامیدن برای جنین، ولی به صورت بسیار گواراتر، بسان خوردن نهر عسل در این دنیا...

    آیا در آن دنیا جهنم و بهشتی وجود دارد؟؟

    • 💕 پسر خوب 💕
  • تعداد عزیزانی که این مطلبو دیدن: ۱۶۰
  • ۱۹
    مهر

    سلام

    زندگی زیباست؟؟؟

    یکبار زنده میشی یکبار فرصت بهت میدن، یکبار قراره زندگی کنی، فرض کن همین امروز 20 سال و 89 روزته، این سن فقط یکبار برای اتفاق میوفته، فردا دیگه این سن رو نداری، فردا دیگه امروز نیست....

    چرا باید امروز رو فدای فردا بکنی، چرا باید امروز رو فدای گذشته بکنی؟؟؟ من در لحظه زندگی میکنم، به آیندمم فکر میکنم و از گذشتمم یاد میکنم و درس میگیرم

    من امروز، این ساعت و این دقیقه رو میخندم، خنده هامو واسه دقیقه بعد نمیزارم، من کسی نیستم که زندگیمو از دست بدم و حسرت بخورم، من جوری لذت میبرم که فردا که پیر شدم از یاد کردن گذشته هام لذت میبرم، من عاشق زندگی ام، عاشق خوردن، عاشق نفس کشیدن، عاشق راه رفتن و عاشق رانندگی، از هیچ چیز در دنیا بدم نمیاد، من جز شیربرنج!! همه غذاهارو با لذت میخورم، من از تک تک لحظاتم لذت میبرم و خواهم برد، هیچ چیز ارزش از دست دادن لحظات خوش زندگیمو نداره و نخواهد داشت، من سیگار میکشم چون میخوام لذت ببرم، چون بهم انرژی میده، هدف من لذت بردن از زندگی ای هست که خدا بهم داده، استفاده از زندگی ای که فقط یکبار برام پیش اومده است

    من همه تلاشم برای داشتن یک زندگی پر از انرژی و شادیه، من کار میکنم، پس انداز میکنم تا چیزی رو بدست بیارم که دوسش دارم، تا زندگی ای داشته باشم که ازش لذت ببرم، اما لحظات زندگیمم نمیخوام از دست بدم، نمیتونم با سختی و اعصاب خوردی کار کنم، من هر جا باشم و هر کار کنم با لذت خواهم کرد... والسلام

    خدایا شکرت

     

    • 💕 پسر خوب 💕
  • تعداد عزیزانی که این مطلبو دیدن: ۱۶۹