دل نوشته های یک روح

من یک روحم
منِ بی احساس
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
نویسندگان

تُنگ

يكشنبه, ۱۱ فروردين ۱۴۰۴، ۱۱:۰۰ ق.ظ

حس میکنم زندگیم رفته تو تنگ

تنگی که همه میبینند ولی به من میگن دریاست، بعد میگن همه همینطورند، همه همینجوری زندگی میکنند و باید خدا رو شکر کرد که بدتر نیست(البته خدارو هزارمرتبه شکرت)، میگن خیلیا از این بدترن، میگن هیچ کس زندگیش کامل نیست...

اما واقعیت اینه که هیچ کس مث من نیست، همه آزادن من دربند، همه آبادن من خراب، همه عاشقن من متنفر....

ولی خدایی من خیلی پاک بزرگ شدم... یکی دو روز پیش یکی بهم میگفت جوونیم داره میگذره و من هیچ خوشی نداشتم، مجردی با دوستام جایی نرفتم، دوست مخالف ندارم و از این چیزا... دختر هم هست... یهو فکر کردم و دیدم من بیشتر از اون جوونیم به فنا رفته... من تا این سن یه مسافرت مجردی نرفتم 31 سالمه، یه دوست ندارم که یه بیرون شهر ساده برم، کلا یه بار 100 کیلومتر دور از خونه رفتم اونم برای سربازی، حالا من بدبختترین نیستم؟؟

حق من خوشبختیه، خوشبختی وقتی که داد بزنم و بگم من خوشبختم... حق من رسیدنه...

من یه قرآن و آیه هاش ایمان دارم، و معتقدم امکان داره دوباره اتفاق بیوفته، مثلا داستان حضرت یوسف، ذولیخا با اون اختلاف سنی که داشت دوباره جوون شد و زندگی کرد، از عشق زمینی به عشق واقعی و خدا رسید... من که عددی نیستم ولی میتونم انتظار رسیدن به یوسف رو بکشم (یوسف نماد معشوق یا معشوقه)... پس منتظر میمونم...

هعی... ولش کن

خدایا شکرت...

  • 💕 پسر خوب 💕
  • تعداد عزیزانی که این مطلبو دیدن: ۹

نظرات  (۰)

چرا نظر نمیذاری؟؟!! بذااااااار!

هر چه میخواهد دلِ تنگت بگو! زود باش بگو دیگه! اَههههههه!

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">