دل نوشته های یک روح

من یک روحم
منِ بی احساس
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
نویسندگان

22 یادداشت

پنجشنبه, ۱۶ اسفند ۱۴۰۳، ۰۲:۴۱ ب.ظ

خدایا من یه راهی رو شروع کردم که یکم با بقیه شاید فرق کنه

من تا قبل از این هیچ وقت نمیخواستم به مردن و مرگ فکر کنم، نمیخواستم به رفتن فکر کنم، میگفتم حالا وقت زیاده بعدا توبه میکنم و آدم خوبه میشم، میگفتم حالا این یه بار انجامش بدم (کار بده رو)، دفعه ی آخرمه، درسته که بعضی از کار بدی هامو ترک نکردم، درسته هنوز انجام میدم، اما یه جورایی فکر نمیکنم اونقدر بد باشه، آخه آسیبی به کسی نمیزنه، اذیتی برای بقیه نداره، هر چی که هست مربوط به خودمه

من قبلا یه جور سردرگمی داشتم، بین آدم خوبی بودن، خاکی بودن، مغرور نبودن، مودب بودن با مغرور بودن، رو ندادن به کسی و جدی و بد صحبت کردن و عصبی بودن ولی گذشت زمان و تمامی اتفاقاتی که برای من و دلم افتاد منو واداشت تا کمی فکر کنم، کمی به کارا و مرگم فکر کنم، به اینکه خیلی طبیعیه که همین الان که دارم مینویسم و کسی هویت اصلیمو نمیدونه و همه چی تحت کنترلمه یهو بیوفتم و بمیرم، خیلی عادیه و من باید خودمو برای رفتن بدون خداحافظی آماده کنم...

یه مشکل کوچولو برام پیش اومد که باعث شد کمی درگیر این بشم که اگه سرطان داشته باشم و مثلا 3 ماه دیگه بیشتر زنده نباشم، باید چطوری باهاش کنار بیام، توی اون دو روز من تقریبا تونستم خیلی زیاد از همه ی دلبستگی هام جدا شم، تونستم کنار بیام با نبودنم، تونستم کنار بیام با تمام آرزوهای به حقیقت نپیوستم

من شاید 3 سالی هست که دنبال آدم بهتری شدنم، اما از اون موقع خیلی جلو افتادم، خیلی بهم کمک کرد که دیگه وابسته نباشم، نه وابسته ی پدر و نه مادر نه خاک و نه حتی تن خودم

از اون روز سعی کردم طوری زندگی کنم که اگه در لحظه ای مردم مشکلی نداشته باشم، جوری که خودمو بدون وابستگی میبینم، جوری که شاید به نظر بیاد از زندگی لذتی نمیبرم

راستیتش آره خیلی لذت نداره، تنها لذتش احساس امنیت و آرامش و حس خوبیه که دارم

حالا من با همین روح ناچیزم میخوام شروع کنم به خود سازی، خودسازی نه با حرف شیخا و صحبت اونا، خودسازی با عقل و وجدان خودم

الان چند هفته ای میشه که موقع بیرون رفتن سرمو پایین میندازم و نگاه نامحرم نمیکنم، درسته آدم با نگاه به نامحرم اونم بیرون لذتی نمیبره، اما من میخوام نگاهمو پاک کنم، شاید خنده دار باشه ولی واقعا لذت داره

ان شاء ا... بعد از این میرم برای اعضای دیگه، مثل زبان، که دیگه فحش نده یا کسی رو حتی کم آزار نده

نمیدونم کی هستی که این حرفای دل منو میخونی ولی اینو بدون که من نه شیخم و نه طلبه، و نه مرید اونا و نه اصلا قبولشون دارم، من یه آدم عادی ام که عین خیلیا لباس تنگ میپوشم و موهامو بغل سفید میکنم، هم گاهی سیگار میکشم، اما میخوام بهترین خودم باشم

 

خدایا شکرت...

  • 💕 پسر خوب 💕
  • تعداد عزیزانی که این مطلبو دیدن: ۱۵

نظرات  (۳)

از سر راستی و آرامشی که داری معلومه یه خبرهایی هست اینجا

جوابتون:
مرسی مهربون
آدمهای خوب همیشه آدما رو خوب میبینند، چه بد باشن و چه خوب

کاملا درکتون میکنمو حق میدم بهتون

یه زمانی نماز میخوندم اما حجاب نداشتم زیارت میرفتم اما حجاب نداشتم میومدن میگفتن ینی چی این کارا تو دورویی!!

الان نمازم نمیخونم یا یواشکی میخونم جاییم نمیگم روزه میگیرم

سعی میکنم غیبت کنم فحش بدم (کاریکه قبلا اصلا نمیکردم) چون خسته شدم از تنهایی و قضاوت!!! ادما بدیو بیشتر میپسندن

جوابتون:
خیلی جالبه
و کامل میفهمم
ولی امیدوارم پی ببرین که نباید بابت دل مردم بود، فقط و فقط خدا

هنوز که نفهمیدم

جوابتون:
خیلی زود متوجه میشی
قول میدم

هر چه میخواهد دلِ تنگت بگو! زود باش بگو دیگه! اَههههههه!

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">