10 یادداشت
فراموش شدن...
فراموش شدن وقتی دردناک میشه که دلت هنوز یه ذره هم که شده گیر باشه، به چیزی یا به کسی
و این همه ی ماجرا نیست...
دل تب و تاب داره واسه دیده شدن، واسه بودن، واسه شنیده شدن
دوست داری دیده بشی، دوست داری ببیننت، ازت تعریف کنند، ولی باید تغییر کنی..
آدمهای بزرگ به کسی محتاج نیستند، آدمهای بزرگ حرفایی زیادی برای گفتن دارند که تو دلشون نگه میدارند.. آدمهای بزرگ در بهترین لحظات که کسی نمیتونه جلوی خودشو بگیره ساکتن، آدمهای بزرگ در غم و شادی و خانه و دشت و دریا جذابن
آدم وقتی بزرگ میشه جذاب میشه، دیگه کسی نمیتونه نادیده بگیرتش، دیگه کسی جرئت نمیکنه برنجونتش
از بچه گی مشتاقانه و عجولانه دنبال چیزی میگردیم که نمیدونیم هر چی بیشتر تقلا کنیم دورتر میشه، نمیدونیم صبر چاره ی کاره، فکر میکنیم الان نشه بعدا فایده نداره...
میدونی من از بچه گی همیشه با خودم فکر میکردم و حرف میزدم، فقط الان یاد گرفتم حرفامو بنویسم، از بچه گی دنبال این بودم که آدم بزرگ و خوب و مهمی بشم، و کلا فکر نمیکنم خیلی آدم بدی باشم، فقط مهم بودن رو ندارم و بزرگی رو
و حالا سعی میکنم بزرگ باشم، و حالا مصمم شدم بهترین خودم باشم، خوب حرف بزنم، درست رفتار کنم و چشم بپوشم از نامحرم که فکر میکنم خیلی نگاه میتونه بد باشه
یاد اون موقع که تو دریا بودم افتادم، که به خدا گفتم خدایا من هنوز زن نگرفتم جونمو نجات بده، نزار ناکام از دنیا برم... خخخ
خدایا شکرت که عمرمو کوتاه نکردی و تونستم بفهمم و ذهنم باز بشه، خدایا شکرت
خدایا شکرت...
- ۰۳/۱۱/۲۸
- تعداد عزیزانی که این مطلبو دیدن: ۱۸
تو ۳۰ سالت باشه من خودم رو میکشم 😐